کارت عروسیای که به دست آقا رسید
تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۸۹۱۶۱۰
توضیحاتم که تمام شد، آقا لبخندی بهمعنای خداحافظی به من زدند ولی نه، من هنوز چیزی از کارت عروسی نگفته بودم. اگر نمیگفتم حسرتش برای همیشه در دلم میماند.
به گزارش جنوب نیوز، «دوشنبه بههمراه کارت ملی در حوزه هنری تهران حضور داشته باشید.»
این متن یک پیام بود، یک پیام بین صدها پیام ارسالشده به گوشی من.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
لحظه عجیبی بود؛ خوشحالی همراه با اضطراب. ابتدا موضوع را به همسرم گفتم و قرار شد یک کتاب بهعنوان هدیه برای آقا ببرم. هدیه را به همسرم نشان دادم، او نیز تایید کرد که با توجه به علاقه رهبری به مطالعه و پژوهش هدیه مناسبی است. دیگر باید وسایلم را جمع میکردم و برای سفر به تهران آماده میشدم. همسرم با وجود تمام مشغلهای که آن روزها داشت، آمد و با حوصله در بستن کولهام کمکم کرد، چراکه آن روزها نزدیک مراسم عروسیمان بود و درحال انجام تدارکات و برنامهریزیهای مراسم بودیم. حین جمع کردن وسایل با همسرم درباره مراسم صحبت میکردیم و قرار شد بعد از برگشتن من، فهرستی از میهمانها تهیه کنیم و براساس آن کارتهای دعوت را پشتنویسی کنیم.
وقتی صحبت از کارت عروسی شد ناگهان تصمیم و آرزوی همیشگیام یادم آمد و عجیب مرا به فکر فرو برد. حتما میپرسید کدام تصمیم؟ همان تصمیمی که همیشه برای عروسی از ذهنم میگذشت، یعنی پست کردن کارت دعوت عروسی به بیت مقاممعظمرهبری. اما حالا شرایط فرق کرده بود، من خودم راهی بیت بودم. بله، نیازی به پست کردن نبود. میتوانستم خودم کارت دعوت را به دست رهبر بدهم. ذوقی عجیب وجودم را فرا گرفته بود. ایستادم و شروع به راه رفتن کردم، نمیدانستم چه کار باید بکنم. از شدت اشتیاق دست و پایم را گم کرده بودم. تصمیم گرفتم فعلا به همسرم چیزی نگویم. از این میترسیدم اگر او را در جریان قرار بدهم و بعد نتوانم کارت را به دست رهبر برسانم، دلش بدجور بشکند. پس دور از چشمش یک کارت دعوت برداشتم و پشتش نوشتم: «بااحترام، خدمت رهبر عزیزم جناب سیدعلی حسینیخامنهای»
کارت را گذاشتم لای کتابی که قرار بود هدیه بدهم. عصر روز بعد تهران بودم. وارد محوطه حوزه هنری شدم. ابتدا مدارک شناسایی را نشان دادم و کارت میهمان را تحویل گرفتم. بعد هدیهام را بههمراه کارت دعوت عروسی برای بازرسی به مسئول مربوطه دادم. گفتند هدایا بعد از ورود به بیت به شما تحویل داده میشود.
به محوطه برگشتم و با دوستانم که آنها هم برای دیدار دعوت شده بودند، مشغول صحبت شدم. حرفهای دوستانم را میشنیدم ولی تمام حواسم روی تقدیم کارت دعوت متمرکز بود. اینکه چه بگویم یا اینکه نکند حرف نامربوطی بزنم. غرق در این افکار بودم که دوستم صدایم زد و گفت: «بیا! اتوبوسها آمدند.» سوار شدیم. چشمانم خیره به ساختمانها و خیابانها بود ولی هیچکدامشان را نمیدیدم. مدام تصوراتم از لحظه صحبت من با آقا جلوی چشمانم میآمد و جملاتی را که باید میگفتم، در ذهن مرور میکردم.
پیاده شدیم و بعد از کمی انتظار و بازرسی بدنی وارد محوطه بیت شدیم.
لحظهبهلحظه بر اضطراب و اشتیاق من افزوده میشد. بسته هدایا را آوردند، با ذوق تمام بهسمتش رفتم و شروع به جستوجو کردم، ولی هرچه گشتم، هدیهام را پیدا نکردم. خبری از کتابم نبود. یعنی گم شده بود؟ داشتم کمکم نگران میشدم که دیدم قسمت دوم هدایا را نیز آوردند و خوشبختانه هدیهام را پیدا کردم.
منتظر شدیم. کمی بعد صندلی آقا را آوردند و در محل خودش قرار دادند. این یعنی ورود آقا نزدیک است. نگاهها خیره بهسمت در ورودی محوطه بود. انتظار و اشتیاق بهراحتی در چشمان میهمانها دیده میشد.
آقا آمدند. همه به احترامشان بلند شدیم. آهسته بهسمت ما آمدند و روی صندلی نشستند. ما صف کشیدیم تا بهنوبت جلو برویم. آقا سعی میکردند مختصر صحبت کنند و بیشتر حرف میهمان را بشنوند تا نوبت به افراد بیشتری برسد. حالا دیگر فقط دو نفر جلوتر از من بودند. من همچنان داشتم جملاتی را که قرار است بگویم در ذهن مرور میکردم.
فقط یک نفر مانده بود. من کمی جلوتر رفتم که بلافاصله بعد از تمام شدن صحبتش روبهروی آقا بنشینم و هدیهام را تقدیم کنم. تلاش کردم تا حدامکان نزدیک باشم تا بهخاطر ازدحام جمعیت نوبتم را از دست ندهم. نفر جلویی من صحبتش تمام شد و برخاست. من کمی بهجلو خم شدم تا زودتر روبهروی آقا قرار بگیرم ولی در همین لحظه یکی از همراهان رهبری به ایشان گفتند: «آقا اگر اجازه بدهید چند خانم هم جلو بیایند.» آقا پذیرفتند. من دیگر مطمئن شدم که با این فشار جمعیت حتما یک نفر دیگر جلوی من قرار خواهد گرفت. نمیدانستم میتوانم همین جلو بمانم تا صحبت آقا با خانمها تمام شود یا نه. در همین فکر بودم که دیدم آقا که درحال گوش دادن به صحبتهای آن خانم بودند، دستشان را سمت من آوردند و کتابم را گرفتند و روی زانویشان گذاشتند.
سپس دستم را گرفتند و نگه داشتند تا صحبت آن خانم تمام شود. گویا آقا متوجه نگرانی من شده بودند، میخواستند با گرفتن دستم بگویند: «حواسم هست که نوبت توست، نگران نباش.» حالا خیالم راحت شده بود که نفر بعدی من خواهم بود. دوست نداشتم آقا دستم را رها کنند. دیگر نوبت من رسیده بود. رودررو و زانو به زانوی رهبر انقلاب نشسته بودم. باید حرف میزدم ولی تمام جملاتم از ذهنم پاک شده بود. هیچچیز یادم نمیآمد. آقا متوجه اضطرابم شدند و پرسیدند: «کتاب داستان است؟» من که یخم آب شده بود، جواب دادم: «آقا پژوهشی است درباره پیشینه داستان کوتاه در گیلان.» کمی درمورد کتاب برایشان توضیح دادم. ایشان مشتاقانه گوش میدادند و سوالاتی هم درباره کتاب پرسیدند.
توضیحاتم که تمام شد، آقا لبخندی بهمعنای خداحافظی به من زدند ولی نه، من هنوز چیزی از کارت عروسی نگفته بودم. اگر نمیگفتم حسرتش برای همیشه در دلم میماند. خجالت را کنار گذاشتم، با تمام سرعتی که میتوانستم این کلمات را قطار کردم و گفتم: «آقا آخر ماه عروسیام است. کارت دعوتم را هم به شما دادهام.» آقا بعد از تبریک بهشوخی گفتند: «میفرمایید بیایم یعنی؟!» اطرافیان خندیدند و من باذوق گفتم: «افتخار میدهید آقا.» از صف خارج شدم. در تمام مدت حضورم در بیت از سفره افطار گرفته تا زمان شعرخوانیها مدام به یاد صحبتهایم با آقا بودم. احساس میکردم خواب بودم.
فردای آن روز در راه برگشت، همسرم که فیلم دیدار را از تلویزیون دیده بود و تازه از ماجرای کارت باخبر شده بود، با من تماس گرفت. هنوز یادم نمیرود با چه ذوقی از من خواست تا داستان را برایش تعریف کنم.
چندروز بعد از مراسم عروسی، یک بسته پستی به دستم رسید که در قسمت فرستنده نوشته شده بود: «دفتر مقام معظم رهبری». بله، آقا به تبریک گفتن ساده بسنده نکرده بودند و با ارسال هدیهای شادی وصلت ما را دوچندان کرده بودند. از آن روز بهبعد هربار چشمم به هدایای رهبر میافتد، خدا را شکر میکنم و از خود میپرسم در کدام کشور دنیا ارتباط بین مردم عادی با شخص اول مملکت تا این اندازه صمیمانه است.
*فرهیختگان / محمدرضا بازرگانی
منبع: جنوب نیوز
کلیدواژه: کارت عروسی هدیه ام کارت دعوت تمام شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jonoubnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جنوب نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۸۹۱۶۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
با بردن پرسپولیس به هواداران استقلال هدیه میدهیم
به گزارش همشهری آنلاین، در آستانه مسابقه فوق العاده حساس نساجی مقابل پرسپولیس، شاهرخ بیانی کاپیتان اسبق استقلال که حالا دستیار ساکت الهامی در جمع مازنیها محسوب میشود، بسیار امیدوارانه از احتمال امتیاز گرفتن برابر قرمزپوشان پایتخت صحبت میکند.
یک پیروزی فوق العاده ارزشمند و روحیه بخش برای نساجی در اصفهان. بردی که کارشناسان معتقدند اصلاً شانسی نبود.
در کمال احترام به ذوب آهن باید بگویم همین طور است. ذوب آهن تیم خیلی خوبی بود ولی نساجی در آن مسابقه بهتر عمل کرد و حاصل تلاشش را دید. تدابیر ساکت الهامی مقابل ذوب آهن به نتیجه نشست و ما یک برد فوق العاده ارزشمند را به دست آوردیم. شما ببینید یکی از گلزنان ما در اصفهان بچهای بود که فقط ۲۰ سال سن دارد. همین مسئله نشان میدهد سرمربی نساجی جدا از نگاه فنی دقیق، جرات استفاده کردن از جوانها حتی در حساسترین روزهای لیگ برتر را هم دارد. البته فراموش نکنیم که هنوز کار بسیار سختی تا پایان فصل داریم و بقای نساجی قطعی نشده است.
بسیاری از هواداران استقلال در فضای مجازی به سابقه استقلالی بودن شما و ساکت الهامی اشاره میکنند و تاکید دارند همانطور که در زمستان سال ۱۴۰۱ با هوادار توانستید پرسپولیس را شکست بدهید، این بار هم میتوانید چنین کاری را در مازندران انجام داده و هدیه بسیار ارزشمندی به استقلال بدهید.
این روزها تمام تمرکز نساجی روی بازیهای خودش است و همانطور که گفتم، با تمام وجود بازی میکنیم تا در لیگ برتر بمانیم. خوشبختانه تیم طی این چند هفته به مراتب خوب امتیاز گرفته و ما در سه بازی برابر سه تیم مدعی سپاهان، تراکتور و ذوب آهن، در مجموع ۷ امتیاز گرفتیم که کارنامه کاملاً مطلوبی محسوب میشود. نگاه اول ما به این مسابقه موفقیت نساجی است و قطعاً برای کسب امتیاز به میدان خواهیم رفت اما در مورد بحثی که هواداران عزیز استقلال در فضای مجازی به راه انداختهاند نیز باید بگویم استقلال تیمی بوده که جوانی ام را در آن گذاشتم و آقای ساکت الهامی هم در مقطعی عضو کادر فنی این تیم بود بنابراین قطعاً دلم میخواهد استقلال قهرمان لیگ برتر شود و نساجی هم در این مسابقات باقی بماند. در کمال احترام به پرسپولیس و هوادارانش، امیدوارم بتوانیم با بردن این تیم به طرفداران استقلال و نساجی هدیه بدهیم.
علی خطیر چند روز قبل از استقلال رفت. این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
من از قبل هم گفته بودم مشکلات استقلال مالی است و اگر پول برسد بسیاری از دغدغهها مرتفع خواهد شد. امیدوارم هر اتفاقی که در استقلال میافتد در نهایت منجر به قهرمانی آبی پوشان شود و آبی ها با جواد نکونام کاپ را بالای سر خودشان ببرند.
شما چهارشنبه هفته گذشته با نساجی به مصاف ذوب آهن رفتید و این تیم دوشنبه شب باید با استقلال بازی کند.در مورد ذوب آهن چه توصیهای به استقلالیها دارید؟
ذوب آهن تیم بسیار خوبی است و اینکه برابر نساجی شکست خورد را نباید به پای ضعف آنها گذاشت. ما یک مجموعه یکدل به لحاظ فنی و مدیریتی هستیم که مدیرانش حتی برای روحیه دادن به بازیکنان در مسابقه با ذوب آهن گروهی از هواداران نساجی را با پروازی اختصاصی به اصفهان آوردند و خوشبختانه این تدابیر باعث شد به یک پیروزی فوق العاده مهم دست پیدا کنیم اما استقلالیها اصلاً فکر نکنند که ذوب آهن تیم ضعیفی است بلکه قطعاً یکی از تیمهای خوب لیگ برتر محسوب میشود.
کد خبر 849552 برچسبها ویژه ورزشی باشگاه نساجی مازندران باشگاه استقلال